من بلد نیستم از عاطفه خالی باشم
بگذارید که مجنون و خیالی باشم
تو به نو بودن خود فکر کن و راحت باش
دوست دارم که قدیمی و خیالی باشم
من به مهر تو چنان رام شدم
که خدا می داند
من به زلف تو چنان خام شدم
که خدا میداند
من چنان جادوی این دام شدم
که خدا میداند
فاصله ها در عین کوتاهی
چه بلند خلق شده اند
کجاست دستی که به درازی فاصله ها باشد
امشب هوای سوختنم ساختنی نیست
باید بمیرم و دل من ساختنی نیست
سوزم به شب و سوختنم باشد روز
دیگر دل من با نفست ساخننی نیست
غافل است از غم من یار نمی دانستم
دل نهاد است به اغیار نمی دانستم
همچو مجنونمو سرگشته در این ویرانه
این چنین گشته دلم زار نمیدانستم
دیدمت شبی به خواب و سر خوشم
وه مگر به خواب ها ببینمت
خوشا رها کردن و رفتن
خوابی دیگر به مردابی دیگر
خوشا ماند ابی دیگر به ساحلی دیگر
به دریایی دیگر خوشا پر کشیدن خوشا رهایی
گستاخی خیالم را ببخش
که حتی لحظه ای یادت را رها نمی کند
خط عابر پیاده ندارد
دست مرا بگیر و از آن رد کن
قرار دیدار ما
هر نیمه شب
خیالت که نمی گذارد بخوابم
( اس ام اس عاشقانه مهر 92 )
اگه یه روز یکی با همه ی قلبش دوست داشت
حواست باشه
تو خاص نیستی
اونه که آدم کمیابیه و در حال انقراض
مواظبش باش . . .
.
.
.
نمى دانم چه رابطه ایست ؟
بین نبودنت با رنگ ها
دلتنگ تو که میشوم
زندگى ام سیاه مى شود !
.
.
آدمایی که عشقشون رو مثل کانال تلویزیون عوض میکنن
آخرش باید بشینن برفک تماشا کنن !
.
.
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست . . .
.
.
تو رگ شوخی ات با دیگران گُل می کند
و من رگ غیرتم باد !
عجب
نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . . !
.
.
از همان روزی که “پایت” را از زندگی ام پس کشیدی
زندگی ام دگر “پا” نگرفت !
.
.
غیر از “مرگ”
چیز دیگری جدایمان نمی کند
این قرار ِ اول من و تو بود
بعد ، ما “جدا” شدیم
“مرگ” “دیر” کرده بود . . .
.
.
بیچاره گل فروش
تنها کسی است که ، وقتی با گل وارد خانه میشود همه غمگین میشوند . . .
.
.
خاک بر سرِ تمامِ این کلمات
اگر تو از میانِ تمامشان
نفهمی من دلتنگم . . . !