امروز انگار کسی آمد
و هوای دلتنگی ات را هی در آسمان اتاقم پاشید
یاد تو حس قشنگی است که در دل دارم
چه تو باشی چه نباشی از سر دلتنگی
نگهش می دارم
دلتنگم برای کسی که
مدت هاست بی آن که باشد
هــر لحــظه زنــدگی اش کــرده ام
شب را دوست دارم
چرا که در تاریکی چهره ها مشخص نیست
و هرلحظه این امید در درونم ریشه می زند
که آمده ای ولی من ندیده ام
رشته ی محبت را باید به ضریح دلی بست
که خیال کوچ کردن نداشته باشد
دلتنگ ترین آدما کسایی هستن
که با زیر پا گذاشتن دل آدما
دستشونو به میوه های رسیده می رسونن
من فقط برای دلی که زیر پا افتاده دلتنگم
رفت و همه دنیای منو با خودش برد
و یادشو برام گذاشت
حالا یه یاد برام مونده که شده همه دنیای من
چگونه می توان به تاول های پا گفت
که تمام مسیر طی شده اشتباه بود؟
عادت ندارم درد دلم را به همه کس بگویم
پس خاکش می کنم زیر چهره ی خندانم تا همه فکر کنند
نه دردی دارم نه قلبی امان از این عادت ها
چشم در چشمانم گفتی
من هر شب در خواب می بینمت
خواستم بگویم
نمی شود تو هم به بی خوابی من بیایی؟
گل یا پوچ؟
دستت را باز نکن
حسم را تباه مکن
بگذار فقط تصور کنم
که در دستانت برایم کمی عشق پنهان است